بی نظیر
هرچی بخواین هست...دانلود کلیپ های دیدنی -عـکسهای دیدنی-اس ام اس جوک عاشقانه فلسفی و...مطالب جالب و خواندنی روز...
 

درحالیکه بر خلاف نظر مسئولان شرکت سایپا، مردم همچنان تولیدات این شرکت را با نام پراید می شناسند، کارخانه سازنده پرایدهای اولیه، دگرگونی بنیادی در طراحی و کیفیت آن ایجاد کرده است.
به گزارش گروه بازار باشگاه خبرنگاران، مسئولان شرکت سایپا می گویند خودرویی که این شرکت تولید می کند و نام تجاری پلتفرم آن X100 است دیگر پراید نیست و باید مردم اسامی جدید را برای این خودروها به کار برند.

تاریخچه پراید و اصلیت آن را دیگر کمتر کسی است که نداند اما شاید کمتر افرادی باشند که بدانند پراید هنوز در کره جنوبی تولید می شود؛ با همین نام اما با وضعیتی متفاوت تر از آنچه در ایران می گذرد. تولید پراید با ویژگی هایی که ما در ایران آن را می شناسیم تا سال 2000 در کره و توسط کیاموتورز ادامه داشت تا اینکه کیا، ریو را برای رقابت را فورد فوکوس و فولکس گولف به بازار عرضه کرد.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org               

گروه اینترنتی پرشیـن استار | www.Persian-Star.org

 



ادامه مطلب ...
دو شنبه 12 تير 1391برچسب:, :: 21:44 ::  نويسنده : دیندار

ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻨﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭘﺴﺮ25ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺵ ﺩﺭ ﻗﻄﺎﺭ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ.ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ،ﻗﻄﺎﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩ.ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺷﺮﻭﻉ ﺣﺮﮐﺖ ﻗﻄﺎﺭ ﭘﺴﺮ25ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﻮﺭ ﻭ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺷﺪ.ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺮﮐﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﻟﻤﺲ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ،ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺎ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﭘﺴﺮﺵ ﺭﺍ ﺗﺤﺴﯿﻦ ﮐﺮﺩ. ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﭘﺪﺭ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻨﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ5ﺳﺎﻟﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ،ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ.ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ،ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ،ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﻭ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺑﺎ ﻗﻄﺎﺭ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻥ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻟﺴﻮﺯﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ.ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ. ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﭼﮑﯿﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ.ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﯽ ﺑﺎﺭﺩ.ﺁﺏ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﭼﮑﯿﺪ. ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:ﭼﺮﺍ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺪﺍﻭﺍﯼ ﭘﺴﺮﺗﺎﻥ ﺑﻪ ﭘﺰﺷﮏ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﮔﻔﺖ:ﻣﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻻﻥ ﺍﺯ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﯾﻢ.ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭘﺴﺮﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺒﯿﻨﺪ...

 
وجود مبارک حضرت بقیّة الله، حجة بن الحسن (عجّل الله تعالى فرجه الشریف) هر سال در مراسم حج حضور دارند.
 
 

وجود مبارک حضرت بقیّة الله، حجة بن الحسن (عجّل الله تعالى فرجه الشریف) هر سال در مراسم حج حضور دارند.(1)
ایشان در عرفات و منا حاضر است. همچنین بسیارى از شاگردان خاصش مانند ابوبصیرها، سدیر صیرفى ها و زُهرى‌ها که تربیت شده ایشان هستند در مراسم حضور دارند. حضرت (عج) مى‌تواند به شاگردان خود از راه ملکوت بفهماند که چه کسى انسان است و چه کسى حیوان.

ممکن است کسى در سرزمین عرفات و منا به وجود مبارک بقیة الله الاعظم (عج) دعا هم بکند و دعاى فرج را هم بخواند امّا قلب او قلب انسان نباشد. ممکن است کسى مشکلى داشته باشد و مشکلش ناخودآگاه به برکت حضرت حجت (عج) حل شود. اما چنین نیست که اگر عملى خارق عادت در حج یا در منا و عرفات پیدا شد، به طور مستقیم توسط وجود مبارک حضرت حجّت (عج) باشد. احتمال دارد خود حضرت (عج) باشند و احتمال دارد اولیایى که دست پرورده آن حضرت (عج) هستند باشند.

ممکن است سالمندى، زن یا مرد، و یا ناواردى راه خیمه و چادر را گم کند یا در بین راه بدون زاد و راحله بماند و ولیّى از اولیاى الهى که تربیت شده مکتب ولایت امام عصر (ارواحنا فداه) است او را راهنمایى کند. گرچه این شخص مع الواسطه خدمت حضرت حجّت (عج) رسیده اما بلا واسطه نبوده است.

چنین نیست که هر اثر غیبى در مراسم حج، به طور مستقیم مربوط به وجود مقدس حضرت ولى عصر (ارواحنا فداه) باشد.

خیلى توفیق مى‌خواهد و چنین تشرّفى براى اَوحَدى از موحّدان پیش مى‌آید که وجود مبارک حضرت (سلام الله علیه) شخصاً به بالین او بیاید. البته عنایت ایشان شامل اولیا، شاگردان، صالحان، صدیقان و شهدایى که تربیت کرده است، مى‌شود.

آنها مأموران ایشان هستند و به دستور ایشان مشکلات دیگران را حلّ مى‌کنند و خلاصه این که وجود مقدّس حضرت و دست پروردگان ایشان، باطن ما را مى‌بینند.

منبع: porseman

شنبه 10 تير 1391برچسب:پیامک های عاطفی زیبا , :: 10:10 ::  نويسنده : دیندار
 

ایـن شــعرهـــا
بـــرونــد بــه جــهنّم
مــن فقــط
دیــوانـه ی آن لحــظه ام…
که قــــلبت…
زیــــر ســـرم
دسـت و پـــا بزند….
.
.
.
تـــو برمی گردی و زندگی را از جایی که پاره شده دوباره به هم می دوزیم
در صندوقِ خاطره ها هنوز نخ برای بخیه زدن هستـــــــــ…!
.
.
.
آهاے همیشگے ترینم!
تمام فعل هاے ماضے ام را ببر..
چہ در گذر باشے
چہ نباشے
براے من استمــــــــــــــــــــــــــــــــــــرارے
خواهے بود..
من هر لحظه تو را صرف مے کنم!
.
.
.
هنوز هم وقتی باران می آید
تنم را به قطرات باران می سپارم
می گویند باران رساناست
شاید دستهای من را هم به دستهای تو برساند
.
.
.
پلکهای مرطوب مرا باور کن
این باران نیست که میبارد
صدای خسته ی من است که از چشمانم بیرون می ریزند . . .
.
.
.
گاهی وقتها دلم میخواهد بگویم: من رفتم ؛ باهات قهرم ، دیگه تموم!
دیگه دوستت ندارم …..
وچقدر دلم میخواهد بشنوم: کجا بچه لوس !؟ غلط میکنی که میری …..
مگه دست خودته ؟ رفتن به این راحتی نیست !
اما …. نمیدانم چه حکمتیست که آدمی
همیشه اینجور وقتها میشنود : به جهنم … !!!
.
.
.
نفس نمی کشــــــــد هــــــــوا
قـــــــــدم نمی زند زمیـــــــن
سکـــــــــوت میکنـــــد غزل
بــــــــدون تـــــو یعنی همین
.
.
.
بـه آمـار مـشـکـوکـم …
جـمـعـیـت دنـیـای مـن
دو نـفـر اسـت . . .
.
.
.
آسمان هم که باشی
بغلت خواهم کرد
فکر گستردگی واژه نباش
همه در گوشه ی تنهایی من جا دارند
پر از عاشقانه ای تو
دیگر از خدا چه بخواهم…؟!
.
.
.
چنان تشنه ی بودن توام که شنیدن هر لحظه صدای تو هم سیرابم نمیکنه !!
نمیتونم به واژه ای پناه ببرم برای این همه آشفتگی !!
من مجنون قصه های شبونه ام …
اونجا که یکی بود به یکی نبود میرسه …
منو فریاد کن …
.
.
.
مثل یک روح در دو پیکریم
تو در پیکره ی خدایی
من در پیکره ی انسانی
عاشقانه میپرستمت
شاید روزی
یک روح در یک پیکر شویم …
.
.
.
هیچ نمی خواهم
یه تو
یه من
یه جا
کنار هم برای هم
.
.
.
امـتـداد بـازوانـت مـی شـود انـتـهـای دلـدادگـی …
مـی شـود هـمـان گـوشـه دِنـجـی که راحـت مـی تـوان جان داد …
.
.
.
چــه دمــدمــے مـزاج شـده احـساســم
گـــاهـے آرام . . .
گـــاهـے بــارانـے . . .
چه بـے ثـبـاتــم بـے تـ ـ ـو!!!!
.
.
.
هیچ چیز لذت بخش تر از این نیست که یک نفر احساست رو بفهمه
بدون اینکه بخوای به زور بهش حالی کنی . . .
.
.
.
خواستم هرچه را که بـــــوی تو میداد بســوزانم ؛ جــانم آتـــش گــــرفــــت !
.
.
.
این عصرهای بارانی ِ بهاری ،
عجـیب بـوی نـفس هـای تـو را می دهـد …!
گـوئـی … تـو اتـفاق می افـتی؛
و مـن دچـار می شـوم …
تـمام ” مــن” دارد “تـــو” می شـود … بـاور مـی کنـی؟
.
.
.
من از تمام آسمـــان یک بــــاران را میخواهم
و از تمــــام زمین یک خیابان را …
و از تمام تو یک دست ڪه قفــــل شده در دست مـن.. .
.
.
.
گیسوانم نـوازش دستــت را می خواهــند با طعم نــاز ، نه نیاز
.
.
.
تقویم روزهایـــــمـ شکسته و گــــُ ــــم است
“بی تـــــ ــو” چه فـَــرقی میکند امروز چــندمـ استـــــ ؟!
.
.
.
فـرض کـن بــه عـکــاس بـگـویــــــــم :
تـارهـای سـپـیــــــد را سـیــاه کـنـــــــد…..
و چـیـــــن و چـروک هـا را مـاسـت مـالـــــــی…
و حـتـی از آن خـنـده هـا کـه دوسـت داری بـرایـم بـکـارد
بـاز هـم از نـگـاهـــــــــم پـیـداسـت چـقــــدر …
بـه نــبـــودنـــت خـیـره مـــانــــــده ام…
.
.
.
کــاشـــ میـــــــــ دانـستـمـــ
چــطـــور بــه صبـــح بـرسـانـمــــ
تــمـــامـــِ شبــــ ـــهـایـی را کـــ ه بــا رفـتـنـتـــــ
یــلـــدا شـــدنـــد …!!
.
.
.
همیشه از آمدن “نـ” بر سر کلمات مـی ترسیدم !
نـ داشتن تو… نـ بودن تو…
نـ ماندن تو…
کـاش اینبـار حداقل دل واژه برایم می سوخت و خبـری مـیداد از نـ رفتن تـو…

این عروس جوان اهل دالاس بهترین هدیه ای که ممکن بود این داماد در روز عروسی اش دریافت کند به او اهدا کرد.به گزارش پارس ناز سال گذشته پزشکان به جاناتان وودلیف گفتند شانس پیدا کردن یک کلیه برای او به اندازه شانس برنده شدن در یک قرعه کشی بخت آزمایی است. اما چیزی که پزشکان از آن به عنوان معجزه پزشکی یاد میکردند توسط همسرش به حقیقت پیوست.

این داماد جوان به بیماری لوپوس مبتلاست و متاسفانه کلیه هایش را از دست داده بود ، ناگفته نماند سابقا مادرش به او یک کلیه اهدا کرده بود که بدنش این کلیه را پس زده بود و به همین دلیل پزشکان اصلا خوش بین نبودند که او قادر باشد کلیه دیگری بگیرد و این احتمال را خیلی کم برآورد کرده بودند. این زوج مدت زمان زیادی با هم آشنا بودند و تصمیم گرفتند برای محکم شدن پیوندشان ازدواج کنند حتی بیماری سخت جاناتان نتوانست در مقابل این عشق حقیقی ایستادگی کند.

کالین تصمیم گرفت یک کلیه به همسر آینده اش هدیه کند او آزمایشات را انجام داد و وقتی به آنها اطلاع دادند میتواند عمل اهدارا انجام دهند بهترین روز زندگیشان بود به عقیده این زوج این معجزه عشق بود که آنها فرصت بیابند عمری را کنار هم بگذرانند. جاناتان مدت 15 سال دیالیز میشد که واقعا سخت و طاقت فرساست. مدتی بعد از انجام عمل پیوند و بهبودی این زوج عاشق آنها مراسم ازدواجشان را برپا کردند و حالا از زندگی زیبا و عاشقانه خود لذت میبرند.
 

منبع: پارس ناز

چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, :: 22:28 ::  نويسنده : دیندار

به شش سوال زیر به دقت فکر کنید و جوابهای خود را روی یک صفحه کاغذ بنویسید. آنچه را که به طور طبیعی به ذهنتان می رسد یادداشت کنید. زمان لازم برای آن که خودتان را واقعاً در موقعیتهای گفته شده احساس کنید، در نظر بگیرید.



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, :: 22:18 ::  نويسنده : دیندار
 

تا حالا دقت کردین قبلاً هر چی موبایل کوچکتر بود با کلاس تر بود ، الان هر چی بزرگتر باشه !
.

.

.

تا حالا دقت کردین وقتی یکی بهت میگه : « اگه یه سوال ازت بپرسم راستشو بهم میگی ؟ » نگران می شی ، یاد تمام دروغا و کارای بدی که انجام دادی میفتی ؟!
.

.

.

تا حالا دقت کردین هروقت یه خواب خوب میبینی صب پاشی یادت نمیاد ! اما کافیه یه خواب ناجور ببینی ، تا شیش ماه تو مخته !!
.

.

.

تا حالا دقت کردین موقع درس خوندن هیچی مث بازی با موبایل حال نمیده !!
.

.

.

تا حالا دقت کردین اینایی که میرن کلاس گیتار ، بدون استثنا اولین آهنگی که یاد میگیرن
آهنگ خز شده و ضایعِ “ اگه یه روز بری سفر ” میباشد !
پ.ن : از اساتید محترم خواهشمندیم یکم تنوع به خرج بدید !
.

.

.

تا حالا دقت کردین تو همه فیلما آدم پولدارا یا سرطان دارن یا بد بخت بی چاره و تنهان !؟
.

.

.

دقت کردین بیشتر مواقع احساس می کنیم گوشیمون زنگ خورده ! بعد که نگاه میکنیم میبینیم یه توهم ویبره ای بیش نبوده ؟
.

.

.

تا حالا دقت کردین تعداد خواننده های ایران ، از شنونده ها داره بیشتر میشه ؟
.

.

.

تا حالا دقت کردین شعور اگه خریدنیم بود بعضیا از کنارش رد میشدند ! بازم نمی خریدند ؟
.

.

.

تا حالا دقت کردین تو فیلما وقتی پلیسه دنبال مجرمه س یا مجرمه دنبال پلیسه همیشه میگه : من اونو میخوام . . . زنده !
.

.

.

تا حالا دقت کردین تو این فیلما که نشون میدن هر کی می افته تو آب اصلا شنا بلد نیست ولی اون که بیرون واستاده در حد یه غریق نجات کامله !
.

.

.

تا حالا دقت کردین همیشه وقتی حوله رو تو حموم میخوای برداری یکی از لباسات میفته رو زمین خیس میشه ؟!
.

.

.

تا حالا دقت کردین دو ساعت درس میخونی ساعتو نگاه میکنی میبینی نیم ساعت گذشته !
نیم ساعت میای پای کامپیوتر ساعتو نگاه میکنی میبینی دو ساعت گذشته ؟!
.

.

.

تا حالا دقت کردین وقتی تو زندگیتون یه روزنه ی امید پیدا میشه سریع یه پترس فداکار پیدا میشه که دستشو بکنه توش ؟
.

.

.

تا حالا دقت کردین وقتی موبایلتون میوفته زمین سریع برش میدارین ببینین ، چیزیش شده یا نه ولی وقتی رفیقتون می خوره زمین هرهر بهش می خندین !
.

.

.

تا حالا دقت کردین این داورای خط دروازه فقط دقت میکنن . . . ! :))

سحر قریشی و شاهرخ اسنخری



ادامه مطلب ...

 

یک اتفاق عجیب برای این دختر اتفاق افتاد . در سال 2009 روی صورتش روغن داغ ریخت و پوستش دچار سوختگی شدید شد.
ولی اتفاق عجیب تر اینکه چهره این دختر خانم بعد از جراحی پلاستیک خیلی زیباتر شد!!

منبع: پرشین وی

 

پلیس آگاهی تهران بزرگ از شهروندان خواست تا پلیس را در یافتن دختری که هم اکنون سرنوشتش در هاله‌ای از ابهام قرار دارد یاری رسانند.

در روز 21 مرداد سال 89 مأموران کلانتری 140 باغ فیض از طریق مرکز فورتیهای پلیسی 110 در جریان خبر کشف جسد متعلق به یک مادر و فرزند در خیابان آیت الله کاشانی قرار گرفتند. با اعلام این خبر به پلیس آگاهی و قاضی کشیک ویژه قتل دادسرای امور جنایی، عوامل تشخیص هویت و اداره پلیس آگاهی تهران بزرگ در محل حاضر و به دستور شهریاری، بازپرس شعبه اول ویژه قتل دادسرای امور جنایی، پرونده با موضوع فوت مشکوک تشکیل و جهت رسیدگی تخصصی در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت.

تحقیقات از محل کشف اجساد

تحقیقات صورت گرفته در محل کشف اجساد نشان داد که اجساد متعلق به مادر و فرزندی به اسامی فاطمه متولد 1350 و مهدی 10 ساله است که هر دو جسد در زمان کشف آنها توسط والدین فاطمه، در کنار یکدیگر قرار داشته و بدن هر دو نفرشان نیز به طور کامل توسط یک عدد پتو پوشانده شده بود؛ همچنین بررسی‌های انجام شده توسط عوامل تشخیص هویت و تیم پزشکی قانونی نیز نشان داد که چند روزی از زمان مرگ این مادر و فرزند گذشته است.

 

در تحقیقات انجام شده از والدین فاطمه، آنها در خصوص نحوه کشف جسد دختر و نوه خود به کارآگاهان گفتند: چند روزی بود که از فاطمه و فرزندانش اطلاعی نداشتیم و حتی کسی پاسخگوی تماس‌های تلفنی ما نبود؛ به همین علت و برای سرکشی و اطمینان از سلامت فاطمه و فرزندانش، به خانه آنها مراجعه اما کسی در خانه را برای ما باز نکرد. در حالی‌که بسیار نگران شده بودیم، با کمک کلیدساز اقدام به باز کردن در خانه کرده و زمانیکه وارد خانه شدیم جسد فاطمه و پسرش را در داخل اتاق خواب پیدا کردیم.

کارآگاهان اداره دهم در ادامه رسیدگی به این پرونده اطلاع پیدا کردند که فاطمه دارای مشکلات شدید روحی و روانی بوده و چندین بار نیز به جهت درمان، در مراکز درمانی تحت مراقبت‌های پزشکی قرار گرفته و بعد از آن نیز تحت نظر پزشک متخصص قرار داشته است.

بنا بر نظریه پزشک معالج،فاطمه دچار نوعی بدبینی بسیار شدید نسبت به اطرافیان خود، حتی پدر و مادر و همسر خود بوده و به هیچ عنوان حاضر به زندگی با همسر و یا پدر و مادر خود نبوده و به همین علت اعضای خانواده‌اش با خرید خانه‌ای در منطقه آیت الله کاشانی، زمینه زندگی وی را به همراه دو فرزندش به اسامی ریحانه متولد 1376 و مهدی فراهم و به صورت غیرمستقیم از هر سه نفر آنها مراقبت می‌کردند.

در ادامه رسیدگی به این پرونده و با توجه به ناپدید شدن ریحانه، پرونده جداگانه دیگری با موضوع فقدانی در اداره یازدهم پلیس آگاهی و برای پیدا کردن ریحانه تشکیل و تحقیقات در این خصوص، در دستور کار کارآگاهان پلیس آگاهی قرار گرفت اما با وجود تمامی اقدامات و با وجود انجام تحقیقات از کلیه مراکز درمانی، مراکز بهزیستی و کلانتری‌های سطح شهر تهران و حتی پزشکی قانونی هیچ‌گونه اثر و یا نشانه‌ای از سرنوشت ریحانه یافت نشد.
سرهنگ آریا حاجی زاده، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ، در ادامه اعلام این خبر گفت: تحقیقات در خصوص سرنوشت اعضای این خانواده در دو پرونده جداگانه و با موضوعات فوت مشکوک و فقدانی در دو اداره دهم و یازدهم معاونت جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ در حال رسیدگی است.

سرهنگ آریا حاجی‌زاده در پایان این خبر با اعلام خبر دستور انتشار تصویر فقدانی نیز گفت‌: با وجود تحقیقات فراگیر صورت گرفته از سوی کارآگاهان اداره یازدهم ، متأسفانه تاکنون هیچگونه اطلاعات قابل بهره برداری در خصوص مشخص شدن سرنوشت و یا محل زندگی فقدانی در اختیار کارآگاهان اداره یازدهم قرار نگرفته است؛ لذا به منظور مشخص شدن سرنوشت دختر این خانواده به هویت ریحانه متولد 1376، دستور انتشار تصویر وی از سوی مقام قضایی صادر شده است که از کلیه شهروندان که موفق به شناسایی تصویر فقدانی شده و اطلاعاتی در خصوص محل سکونت، تردد و یا سرنوشت وی دارند درخواست می‌شود تا هرگونه اطلاعات خود را از طریق شماره تلفن‌های 51055511 و 51055611 در اختیار اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار دهند.
 

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بشتابیییییییی





نويسندگان